آیا چین به میانجیگرِ طلایی خاورمیانه تبدیل میشود؟
چینیها به جنگ غزه و تنشهای جاری در سطح منطقه غرب آسیا به مثابه فرصتی طلایی جهت افزایش دامنه نفوذ و قدرت خود در خاورمیانه مینگرند. البته که پکن در سالهای گذشته سرمایه سیاسی قابل توجهی را از قِبَل توسعه روابط با کشورهای خاورمیانهای کسب کرده و میتواند در وضعیت کنونی از آن جهت رقم زدن تحولاتی معنادار استفاده کند.
"خبرگزاری نیکی ژاپن" در گزارشی مبسوط، با توجه به اوج گیری تنش و درگیریها در منطقه خاورمیانه و به طور خاص غرب آسیا، این پیشنهاد را مطرح کرده که چین به عنوان کشوری که در سالهای گذشته توانسته دامنه نفوذ خود را در این منطقه توسعه بخشد، میتواند گامهای موثری را برای کاهش تنشها بردارد و در عین حال، جایگاه منطقهای خودش را نیز به نحو قابل توجهی بهبود بخشد.
به گزارش فرارو به نقل از خبرگزاری نیکی ژاپن، در سالهای گذشته طیفهای مختلفی از بازیگران مهم منطقهای به دلیل سرخوردگی از آمریکا به سمتِ چین و توسعه روابط با آن متمایل شده اند. همین مساله به پکن زمینههای مساعدی را میدهد تا در بحبوحه تنشهای جاری منطقهای، گامهای موثری برای تنشزدایی بردارد. در همین فضا، چین زمینههای مساعدی را نیز برای همکاری محدود با آمریکا پیش روی خود میبیند. معادلاتی که میتوانند چین را به بازیگری شگفت انگیز جهت احیای آرامش در منطقه خاورمیانه تبدیل کنند.
افزایش مداخلات چین در مسائل خاورمیانه به ویژه در قالب رقابت با آمریکا، به یک موضوع مهم در سالهای گذشته تبدیل شده است. چین عملاً تمرکز و دغدغه اصلی خود در رابطه با خاورمیانه را از تامین امنیت انرژیاش به واسطه این منطقه، تغییر داده و سعی دارد به بازیگری تبدیل شود که میتواند نسبت به ارائه زیرساختهای حیاتی و فناوری به کشورهای اقصی نقاط خاورمیانه اقدام کند.
این تغییر رویکرد که با نقش محوری چین در تسهیل توافق تنش زدایی در روابط دوجانبه عربستان سعودی و ایران همراه شده، گمانه زنیها در مورد جاه طلبیهای چین برای ایفای یک نقش مهم و کلانتر در سطح منطقه خاورمیانه را تقویت کرده است. به بیان سادهتر، بسیاری بر این باورند که چین قصد دارد یک نقش سیاسی مهم را در سطح منطقه عهدهدار شود.
چین پس از وقوع بهار عربی در سال ۲۰۱۱ و تمرکز فزاینده آمریکا به قاره آسیا، اقدامات زیادی را با محوریت منطقه خاورمیانه انجام داد. قدرتهای منطقهای و چین، تمرکز گسترده آمریکا بر منطقه ایندوپاسفیک را به مثابه فرصت و مایه نگرانی ادراک کردند. همزمان با تشدید فشارهای آمریکا بر چین و آسیا، پکن به دنبال ایفای نقش فعال در خاورمیانه برآمد. بازیگران منطقهای که به نحو گستردهای از سیاستهای آمریکا در خاورمیانه سرخورده شده بودند، به دنبال شرکای قابل اعتمادتری در قیاس با واشنگتن برآمدند و در این رابطه به چین به عنوان یک گزینه معتبر نگاه میکردند.
برای چین، جنگ اسرائیل و حماس تا حد زیادی معطوف به منافع اقتصادی این کشور و البته روابط چین با کشورهای عربی و ایران و رقابتهای راهبردی آن با آمریکا است. در جریان جنگ غزه، چین سعی داشته تا از این جنگ برای به چالش کشیدنِ نفوذ آمریکا در منطقه استفاده کند و در عین حال، موضع و جایگاه خود در سطح منطقه را نیز تقویت کند.
واکنش ابتدایی چین به حادثه هفتم اکتبر توأم با احتیاط بود. این کشور از هر دو طرف اصلی منازعه درخواست کرد که خویشتندار باشند. با این حال، با گذشت زمان و تشدید درگیریها، چین رویکردهای معنادارتری را اتخاذ کرد و مواضع ضدآمریکایی و ضداسرائیلی خود را عیانتر کرد. چین به صراحت مقاومت فلسطینیها در برابر اسرائیل را امری مشروع و یک حق طبیعی توصیف کرده است.
این تغییر رویکرد چین در نوع خود از تغییر اولویتهای چین با محوریت مسائل خاورمیانه حکایت داشته است. چین هرگونه آسیب به روابط خود با اسرائیل را به مثابه نوعی "خسارت کنترل شده" ارزیابی میکند که ارزیابی کلی در رابطه با آن بایستی در قالب طرحهای کلانتر منطقهای و بازی ژئوپلیتیکی پکن صورت گیرد.
از نقطه نظر سنتی، چین عمدتا حافظ وضعیت موجود در قالب معادلات منطقه خاورمیانه بوده است و با احتیاط سعی در ایجاد توازنی در خاورمیانه داشته که به بهترین نحو در خدمت منافع اقتصادی این کشور باشد. با این حال، همزمان با تشدید تنشها میان چین و آمریکا و با توجه به تبدیل شدن منطقه خاورمیانه به یک عرصه حقیقی نبرد و رقابت میان ابرقدرتها، اینطور به نظر میرسد که چین وجود بی ثباتی در منطقه را به عنوان یک واقعیت پذیرفته و حتی از آن استقبال میکند. این مساله زمانی برای چین از اهمیت بیشتری برخوردار میشود که توجه داشته باشیم در قالب درگیریهای جاری در خاورمیانه، تا حد زیادی نفوذ آمریکا نیز آسیب میبیند. موضوعی که مطلوب چین است.
برخلاف آمریکا که یک حامی سرسخت اسرائیل است، چین در وهله نخست خود را در جایگاه یک قدرت میانجیگرِ طالب صلح و سپس قدرتی که به دنبال حل منازعات منطقهای از طریق گفتگو است، قرار داده است. چین با برگزاری مذاکرات و گفتگوها با گروههای مختلف فلسطینی در ماههای گذشته، سعی داشته تا نقش بیشتری را در معادلات منطقه غرب آسیا بر عهده بگیرد و در عین حال با مواضع و اصول مطلب آمریکا و اسرائیل نیز به نحوی هدفمند مقابله کند.
جاهطلبیهای سیاسی چین در سطح منطقه نباید دستکم گرفته شوند. آمریکا هنوز از نفوذ زیادی در خاورمیانه برخوردار است با این حال، مدل چینیِ همکاریهای اقتصادی و رویکرد چین به حل مناقشات و میانجی گریهای این کشور، روز به روز از جذابیت بیشتر برای بازیگران منطقهای برخوردار میشود.
همزمان با تغییر اتحادهای سنتی در منطقه خاورمیانه و البته حمایت شدید آمریکا از اسرائیل و ناتوانی این کشور در حل منازعات منطقه ای، چین توانسته به جایگاه قابل توجهی در قالب معادلات منطقهای دست یابد. در شرایط کنونی روند درگیریهای در منطقه غرب آسیا صرفا محدود به جنگ غزه نیست و تهدید توسعه دامنه تنشها میان اسرائیل و آمریکا به ایران، حزب الله لبنان و حوثیها در یمن کاملا جدی و خطرناکتر از همیشه است. در این رابطه، برخی بر این باورند که چین میتواند از روابط خود با تهران استفاده کند و بر روند تحولات منطقهای اثرگذار باشد.
چین پیشتر تمایل خود را برای میانجی گری در قالب تحولات منطقهای به نمایش گذاشته است. نمود عینی این مساله را میتوان در نقش میانجی گرانه چین جهت حصول توافق تنشزدایی از روابط ایران و عربستان سعودی مشاهده کرد. این کشور با بهرهگیری از پیوندهای اقتصادی قابل توجه خود با کشورهای منطقه به ویژه ایران و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، میتواند مانع از توسعه دامنه تنشها در سطح منطقه شود.
خاورمیانه اکنون یک آشفتگی تمام عیار را تجربه میکند که در قالب آن، رقابت میان ابرقدرتها، افزایش جاهطلبیهای منطقهای، تغییر اتحادها و افزایش قابل توجه خطر انفجار یک جنگ فراگیر، قابل مشاهده است. همزمان با تغییر مولفههای ژئوپلیتیکی در سطح منطقه، رویکردهای چین و آمریکا به منطقه میتواند نقشی مهم در شکل دهی به روندهای آتی منطقهای داشته باشد.
اگرچه آمریکا همچنان از نفوذ در سطح منطقه برخوردار است با این حال، موضع آن توسط جنگ کنونی در سطح منطقه تضعیف شده است. در عین حال، چین مایل است تا به بازیگران مختلف نشان دهد که نقش این کشور میتواند ورای موضع گیریهای ظاهری حرکت کند و در عرصه میدانی نیز ایجادکننده تغییرات معناداری باشد.
تشدید تنشها میان ابرقدرتها در آسیا و افزایش عدم قطعیتها در چین در رابطه با انتخابات پیش روی آمریکا میتوانند زمینههای مساعدی را برای همکاریهای محدود چین و آمریکا با محوریت مسائل خاورمیانه فراهم سازند. یکچنین همکاری نه فقط میتواند مانع از یک درگیری گسترده منطقهای شود، بلکه میتواند منافع راهبردی را برای هر دو کشور آمریکا و چین نیز به دنبال داشته باشد.
همزمان با اوج گیری تنش و درگیریها در منطقه خاورمیانه، چین فرصتی برای حرکت ورای مواضع صِرف اعلامی در رابطه با معادلات منطقه خاورمیانه دارد و میتواند خود را به مثابه یک بازیگر کلیدی در قالب مناسبات مطرح در حوزه منطقه خاورمیانه معرفی کند. اینکه چین آماده است گامی در این رابطه بردارد یا خیر، مسالهای است که صرفا گذشتِ زمان آن را مشخص خواهد کرد.