به روز شده در: ۱۴ آذر ۱۴۰۳ - ۰۰:۳۴
کد خبر: ۵۲۳۲۱۲
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۴ - ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱

تجاوز پسر ۱۹ ساله به جسد زن همسایه

در خاطره این افسر جنایی می خوانیم: روز‌های ابتدایی سال ۸۸ بود. تازه نوروز تمام شده بود و شیفت‌های من شروع شد. در نوروز همکارانم به جای من شیفت قتل بودند و من باید ۵ روز کشیک می‌ماندم. سه روز اول هیچ اتفاق خاصی در تهران رخ نداد و همین باعث شد خیلی خوشحال باشم و از آن طرف برایم عجیب بود تهران سه روز قتل نداشته باشد. روز نوزدهم فروردین بود که تلفن کشیک قتل ساعت ۱۲:۳۰ زنگ خورد. مامور کلانتری تهران نو از وقوع قتل در محله وحیدیه خبر داد. منتظر نشدم جزئیات بدهد و سریع با اکیپ تشخیص هویت به آنجا رفتیم.
روزنو :

 

 

اطراف محل جنایت بسیار شلوغ بود. خودم را به داخل ساختمان رساندم. خانه‌ای سه طبقه که یک اتاق در انتهای حیاط آن وجود داشت. قتل در طبقه دوم رخ داده بود. وارد خانه ۷۰ متری شدم و در کف پذیرایی با جنازه زن جوانی روبرو شدم که پایین تنه اش برهنه بود و چادرش دور گردنش پیچیده شده بود.

روی جسد را کامل پوشاندیم و از افسر کلانتری خواستم توضیح دهد. او اعلام کرد همسر مقتول متوجه غیبت همسرش شده و به خانه آمده و با این صحنه روبرو شده است.

مرد جوان را فراخواندم تا توضبح دهد؛ شوکه شده بود و در نزدیکی حالت جنون بود. به زور سخن می‌گفت. مرد جوان ادعا کرد: «همسرم خدیجه هر روز ۱۰:۳۰ تا ۱۱ صبح به من زنگ می‌زد، امروز زنگ نزد به همین خاطر نگران شدم، چند بار تا ۱۱:۳۰ تماس گرفتم، اما جواب نداد. وقتی به خانه آمدم با جسد نیمه برهنه اش روبرو شدم و فرزند نوزادمان هم در حال گریه بود. به سختی پلیس را خبر کردم و همسایه‌ها هم متوجه ماجرا شدند و به خانه ام آمدند.»

تا پزشک قانونی جسد را معاینه کند، در خانه را بررسی کردم و سالم بود و نشان از این داشت قاتل باید آشنا بوده باشد. کم کم فامیل‌های زن و مرد به خانه آن‌ها می‌آمدند و فضای سنگینی بود. یکی از زنان با بررسی خانه اعلام کرد تمام طلا‌های مقتول و نوزاد به سرقت رفته است.

پزشک قانونی هم بعد از معاینه جسد اعلام کرد که قتل ۴ ساعت قبل رخ داده و به زن جوان تجاوز صورت گرفته است. همه چیز برایمان مبهم بود، اما ته دلم می‌گفتم زود این پرونده کشف می‌شود.

تمام همسایه‌ها اعلام کردند که مقتول زن پاک و مومنی بود که در تحقیقات از خانواده اش این موضوع تایید شد. با انتقال جسد، صحنه را ساعت ۵ عصر ترک کردیم.

در تمام راه داشتم به این فکر می‌کردم چه کسی باید به زن جوان تجاوز کند و او را به قتل برساند. تمام پازل‌ها را کنار هم چیدم و وسط راه دوباره به سمت محل جنایت رفتم و در مورد همسایه‌ها تحقیق کردم. بررسی هایم نشان می‌داد که یک اتاق انتهای حیاط، دست پسر جوانی است. همچنین دو همسایه بالا و پایین خانواده هستند، اما پسر جوان دارند.

صبح فردا پسر دانشجویی که در اتاق بود را با دستور قضایی بازداشت کردم و به تحقیق از او پرداختم، اما او ادعا کرد اصلا آن روز خانه نبوده و با دوستش در سطح شهر یا خانه آن‌ها بوده است. با استعلام‌های انجام شده اظهارات پسر دانشجو تائید شد. از او عذرخواهی کردم و در کمتر از دو ساعت او آزاد و به خانه اش رفت.

نمی‌دانم چرا، ولی فکر می‌کردم قتل داخلی است، به همین خاطر سه روز بعد به پسر همسایه بالا مشکوک شدم. او را احضار کردم. پسر ۱۹ ساله روبرویم نشسته بود و اعلام می‌کرد از قتل بی‌خبر است. هرچه سوال کردم جواب‌های منطقی می‌داد که کم‌کم داشتم باور می‌کردم بیگناه است و می‌خواستم او را به خانه بفرستم، اما یک لحظه روی صورت و گردنش جای خراش دیدم.

از پسر جوان خواستم لباس هایش را در بیاورد و در تن پیمایی روی بدنش ده‌ها جای زخم بود. موضوع را به بازپرس ویژه قتل اطلاع دادم و او دستور بازداشت موقت پسر همسایه را صادر کرد. او یک هفته بازداشت و بعد از یک هفته وقتی برای بازجویی او را به اتاق آوردم به قتل اعتراف کرد.

مطمئن بودم که او قاتل است. پسر ۱۹ ساله گفت: «روز جنایت وقتی همسر خدیجه به سر کار رفت به بهانه گرفتن وسایل پذیرایی به در خانه رفتم. وقتی او به داخل رفت پشت سرش رفتم و بغلش کردم، از او خواستم به خواسته شیطانی‌ام تن دهد، اما او به شدت مقاومت کرد و درگیر شد. ترسیدم خانواده‌ام بفهمند، برای همین با چادرش خفته‌اش کردم و بعد طلا‌های خودش و نوزادش را سرقت کردم. بعد هم به جسد او تجاوز کردم.»

باورم نمی‌شد این حرف‌ها را یک پسر ۱۹ ساله بزند، اما از طرف دیگر خوشحال بودم که خون یک بیگناه پایمال نشد و پرونده خیلی زود به نتیجه رسید.

ویژه روز
عکس روز
خبر های روز