به روز شده در: ۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۳
کد خبر: ۵۲۱۲۵۶
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۴ - ۲۸ فروردين ۱۴۰۱

حجت الاسلام و المسلمین ادیب: هیچ گاه قرآن از ما نخواسته برای مؤمن کردن مردم، با آنان بجنگیم

خدمت همه سروران ارجمند، سلام عرض می‌کنم و از خدای تبرک و تعالی، آرزو دارم که در این ایام، اهل طاعت و بندگی باشید و إن‌شاءالله نتیجه‌ای مطلوب از این ماه مبارک به دست بیاورید.
روزنو :

حجت الاسلام و المسلمین ادیب: هیچ گاه قرآن از ما نخواسته برای مؤمن کردن مردم، با آنان بجنگیم

روزنو :حجت الاسلام و المسلمین مسعود ادیب تصریح کرد: ایمانی که پیامبر به آن دعوت می‌کند، این نیست که چون آن حضرت، قدرتمند است، به او ملحق بشوید، بلکه ایمان باید به دلتان وارد بشود. بنابر این، چیزی به نام «دعوت به سیف» یا «جهاد دعوت» مطلقاً در اسلام نداریم؛ نه در قرآن و نه در سیره پیامبر و نه در روش ائمه اهل البیت(علیهم السلام).

وی تاکید کرد: رسول خدا(ص) با عوض کردن نگاه مردم و هنجار‌ها و ارزش‌های رایج در میان آنان جامعه‌ای را ساخت که با هم متحد شدند؛ دشمنی‌ها از میانشان بر خاست و به تعبیر قرآن کریم «فاصبحتم بنعمته اخواناً»، بین قلوب آنان تألیف پدید آورد و همین باعث شد که قدرتمند و ثروتمند گردند و از زیر ذلت و بندگی، بیرون بیایند.

«هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» موضوع سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مسعود ادیب درموسسه مفتاح کرامت بوده که متن کامل سخنان وی را در ادامه می خوانید:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مجری: چند جلسه‌ای که مؤسسه «مفتاح کرامت» از محضر اساتید، استفاده و بحث‌هایی را به مخاطبان و مشتاقان و همراهان، تقدیم کرد، موضوع اصلی و محوری‌اش اخلاق اجتماعی بود و بحثی که در خدمت استاد ادیب هستیم، «هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» نام دارد. ما همه فرزندان آدم و حوا(علیهما السلام) هستیم و اگر دقت بکنیم، واقعیت این است که همه فرزندان آدم و حوا در یک گوشه بسیار کوچک از کیهان عظیم، با نام «کره زمین» زندگی می‌کنیم. هم کمال و سلامت ما، در زندگی خشونت‌پرهیز و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، نهفته است و هم مصلحت ما. وقتی که دنیای امروز را می‌بینیم که جای‌جای آن آکنده از خشونت، قتل، کشتار و جنگ است، ضرورت و فوریت این مساله، خود را بیشتر نشان می‌دهد. من از حضرت حجت الاسلام و المسلمین، استاد ادیب تقاضا می‌کنم که بحث خود را ارائه بفرمایند.

ادیب: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و شفیع ذنوبنا ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین

خدمت همه سروران ارجمند، سلام عرض می‌کنم و از خدای تبرک و تعالی، آرزو دارم که در این ایام، اهل طاعت و بندگی باشید و إن‌شاءالله نتیجه‌ای مطلوب از این ماه مبارک به دست بیاورید.

مقدمه: نوع ارتباط ابناء بشر در طول تاریخ

در تاریخ بشر، سه گونه مواجهه و برخورد انسان‌ها با یکدیگر را شاهد هستیم که شاید همیشه در طول تاریخ، وجود داشته اما با گذر و پیشرفت زمان، برخی از انواع آن، پررنگ‌تر و برخی کمرنگ‌تر شده و گاهی با تحولات و چرخش‌های روزگار، بین این سه نوع برخورد، جابه‌جایی‌هایی صورت گرفته است.

یک نوع برخورد که محصول نشناختن یکدیگر و بی‌خبر بودن از همدیگر است و معمولاً مستلزم نوعی فرار، گریز، فاصله‌گذاری، دیگراندیشی و حتی عداوت و دشمنی است، در دوره‌هایی حاکم بوده است؛ مخصوصاً در روزگارانی که ارتباطات بشری، کم بوده و معمولا خود، قبیله، شهر و روستای خود را می‌شناختند و چندان خبری از جاهای دیگر نداشتند. گاهی نیز حتی در مورد مردمان سرزمین‌های دیگر اگر هم حدس می‌زدند موجوداتی زندگی می‌کرده‌اند، به نوعی، تصوری نامتعارف داشتند که معتقد بودند پریان، دیوان، غولان و موجودات عجیب و غریب در آنجا زندگی می‌کنند. این است که در داستان‌ها و افسانه‌های ملل و اقوام دیگر و حتی در برخی آثار جدی ملل و اقوام دیگر می‌بینیم که درباره مردمانی که نمی‌شناخته‌اند، نگاهی بسیار نامتعارف و ناهنجار داشتند و گونه‌ای حالت تقابل را گاهی در قالب دشمنی و عداوت و گاهی ترس و هراس در پیش می‌گرفتند.

وقتی که آشنایی‌ها و ارتباطات، بیشتر شد -تا به امروز که چه به لحاظ رفت و آمدهای آسان با وسائل نقلیه سریعی که جهان را به یک شهر (دهکده) تبدیل کرده و چه به لحاظ ارتباطات و رسانه‌هایی که امکان گفتگوی بسیار نزدیک را از راه‌های بسیار دور، فراهم آورده- باز می‌توان گفت که نقطه شروع آن، بهره‌کشی انسان‌ها از یکدیگر و لااقل بهره‌کشی قوی‌ترها از ضعیف‌تر‌ها بود. از سویی، انسان، موجودی اجتماعی است که می‌داند به حیات خود در جامعه باید ادامه بدهد و به اعضای آن، نیاز دارد؛ از سوی دیگر نیز میل به زیاده‌خواهی -و به قول حکمای سیاسی، میل به تغلب و غلبه‌جوئی- در وجود او نهفته است و آنچه این میل را کنترل می‌کند، یا قانون است، یا محدودیت‌های واقعی و اولی و یا قدرت طرف مقابل که در درون یک جامعه و مدینه، به‌تدریج به حالت استقرار می‌رسد اما آنگاه که پای ارتباط جوامع و مدائن مختلف به میان می‌آید و بین سرزمین‌های مختلف، ارتباط برقرار می‌گردد، میل به بهره‌برداری، تغلب و استثمار و بهره‌کشی، طبیعتا دوباره سر بر می‌آورد و شاهد هستیم که از اواخر قرن پانزدهم -که اروپائیان، سرزمین‌های جدیدی را کشف کردند- و پس از آن، که دوباره به سراغ آفریقا و آسیا آمدند و شاید در روزگاران دیگری هم در دوره بین رومیان و وضع جدید اروپا، اقوام بیابان‌گرد و قبائل اروپائی که شاهد بوده‌ایم در طول تاریخ، چه روش‌های برای بهره‌کشی از دیگران، در پیش گرفتند. به اشکال این، در سرزمین‌های دیگر هم بوده؛ یعنی به اروپائیان، اختصاص ندارد گرچه شاید گزارش‌های تاریخی‌ای که در اختیار ماست، خشن‌ترین نوع آن را در میان وایکینگ‌ها یا بومیان و یا دوره استعمار آفریقا و آسیا به دست اروپا نشان می‌دهد، اما در خود آسیا نیز ژاپنی‌ها نسبت به چینی‌ها، چینی‌ها نسبت به ملل دیگر و حتی ایرانیان نسبت به مردمان هندوستان و عملکرد سلطان محمود غزنوی، دیده می‌شود. به هر حال، این طبع و خوی آدمی بوده است که از دیگری بهره‌کشی بکند.

هر چه دنیا به هم پیوسته‌تر، و هرچه جوامع، متنوع‌تر شده‌اند و امروز -که با جوامع بسیاری مواجهیم که به هیچ وجه، یک قوم در یک سرزمین، مستقر نیست بلکه در هر سرزمین، واحد سیاسی و واحد جغرافیایی با انسان‌هایی از اقوام و فرهنگ‌های مختلف روبه‌رو هستیم و کل جهان، مانند یک شهر و روستا با هم مرتبط است- نوع سومی از برخورد و ارتباط، پدید آمده که از قدیم هم طرفدارانی داشته و گاهی در میان فرهنگ‌ها و جوامعی، رونق بسیار می‌یافته و می‌توان آن را «هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و همکاری و ارتباط مثبت» نامید که وجود داشته، وجود دارد و به‌شدت، مورد تقاضاست.

واقعیت این است که پاسخ به سؤال‌هایی مانند این‌که «چرا آدمیان از هم می‌گریزند یا با هم می‌ستیزند؟» و «چرا انسان‌ها به سلطه‌جوئی، غلبه، استثمار، برده‌کشی و بهره‌کشی از دیگران می‌پردازند؟» را باید در علومی مانند جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، مردم‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی انسان جستجو کرد و از حیطه بحث ما خارج است، ولی به عنوان یک واقعیت در طول تاریخ، وجود داشته؛ هرچند که امروزه، اشکال آشکارتر و خشن‌تر آن رفته‌رفته محدود می‌شود، اما اصل آن همچنان برقرار است و کم‌کم شکل‌های رسمی و صریحِ برده‌گیری و برده‌داری، استعمار و تحت قیمومت در آوردن سرزمین‌ها و کشورها از میان بر خاسته، اما اشکال شیک‌تر، لطیف‌تر و ناپیداتری از همین نوع روابط، همچنان در میان جوامع انسان، پایدار است. به همین دلیل، از روزگاران گذشته، متفکران، مصلحان و خیرخواهانی، انسان‌ها را به زندگی مسالمت‌آمیز، دعوت کرده‌اند؛ یعنی نیازِ انکارناپذیر به زندگی جمعی و بهره‌برداری متقابل (و به قول فیلسوفان سیاسی، استخدام) را از طریق رعایت حق دیگری و عدالت، و به رسمیت شناختن قانون و ارزش‌ها و هنجارهایی که برای طرفین این رابطه، شیرین و لذت‌بخش باشد و به همکاری و همیاری اجتماعی و هم‌افزائی اجتماعی بینجامد، به پیش ببرند.

یک مثال بسیار کوتاه و مختصر از چنین رفتاری -که برای ما هم جنبه الگو و اسوه دارد- رفتاری است که رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) با مردمان حجاز و آنگاه کل عربستان در روزگار خودشان آموختند. مردمان در آن شرائط، در جغرافیا و شرائطی می‌زیستند که از حداقل امکانات طبیعی بهره‌مند بودند و برای ادامه حیات، مجبور بودند که بر سر همان امکانات حداقلی با هم ستیزه می‌کردند؛ به شکلی که ضرب المثل معروفشان این بود که «من و برادر و پسرعمویم با غریبه می‌جنگیم؛ وقتی که او را راندیم، من و برادرم با پسرعمویم می‌جنگیم و بعد از آن‌که پسرعمو را از پای در آوردیم، من با برادرم می‌جنگم» یعنی اصل، رقابت خونین و سیتزه‌جویان بر سر منابع حداقل بود و گویی طبیعت و ساختار اجتماعی هم جز این را اجازه نمی‌داد. رسول خدا در چنین شرائطی با عوض کردن نگاه مردم و هنجار‌ها و ارزش‌های رایج در میان آنان جامعه‌ای را ساخت که با هم متحد شدند؛ دشمنی‌ها از میانشان بر خاست و به تعبیر قرآن کریم «فاصبحتم بنعمته اخواناً»، بین قلوب آنان تألیف پدید آورد و همین باعث شد که قدرتمند و ثروتمند گردند و از زیر ذلت و بندگی، بیرون بیایند؛ گرچه متأسفانه بعداً به استعمار و کشورگشائی و به زیر ذلت کشیدن دیگران، روی آوردند، اما تا دورانی که هنوز فرهنگ و آموزش‌های پیامبر اسلام در میانشان رواج داشت، آن فضا به کلی عوض شده بود، در حالی که همان جغرافیا و شرائط زیستی و آب‌وهوائی، برقرار بود و پیامبر به افزایش بارندگی یا ایجاد سدو تغییرات زیست‌محیطی، اقدام نکرده، بلکه فکر و نگاه مردم را تغییر داد و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و هم‌افزائی امکانات را به آنان آموخت و همان امکانات موجودشان به یک زندگی ارزشمندتر و موفق‌تر، بدل شد.

عوامل اخلال در هم‌زیستی مسالمت‌آمیز

در طول تاریخ، شاهد بوده‌ایم که هرگاه این روال همکاری، هم‌زیستی و تعاون بر سر خوبی‌ها و خیرات (که دستور قرآن کریم است) در مقابل همکاری برای جنایت، عداوت و تجاوز (که قرآن از آن نهی می‌کند) رونق و رواج بیشتری پیدا کرده، عموم انسان‌ها زندگی بهتری داشتند و آرامش بیشتری برقرار شد. عوامل اخلال در هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، بحثی مفصل می‌طلبد که اهل فن باید در فرصت‌های مناسب به آن بپردازند، اما به‌اجمال، با نگاهی به تاریخ گذشته می‌توان عامل آن را «زیاده‌خواهی افراد در یک جامعه؛ و زیاده‌خواهی جوامع نسبت به کل نظام بین المللی» دانست.

این زیاده‌خواهی‌ها به ظلم، تجاوز، استعمار، استثمار، بهره‌گیری، بهره‌کشی و نهایتاً به ایجاد کینه‌ها و دشمنی‌ها و همه اتفاقات تلخی که در تاریخ گذشته بشر، تجریه کرده‌ایم، منجر شده است. امروز در دنیایی زندگی می‌کنیم که گرچه هنوز متأسفانه زیاده‌خواهی، غلبه‌جوئی، بهره‌کشی، استثمار، استعمار و حتی برده‌گیری در قالب‌های شیک و مدرن آن، ادامه دارد، از سوی دیگر به لحاظ رعایت پرستیژ و مصالح رسانه‌ای و عوام‌فریبانه که واقعاً از سر خیرخواهی و صدق و درک و فهم انسانی، دعوت به زندگی مسالمت‌آمیز، در دنیا زیاد مطرح می‌شود؛ یعنی همان کسانی هم که به سلطه‌جوئی مشغولند، باز شعار هم‌زیستی مسالمت‌آمیز هم سر می‌دهند. در حدود نیم‌قرن اخیر، به‌خصوص می‌نگریم که در میان مسلمانان و سرزمین‌هایی که آنان زندگی می‌کنند (کشورهای اسلامی) نوعی مطالبه حقوق از دست‌رفته و فرصت‌های سوخته در جریان بود و گاهی در قالب حرکت‌های ملایم توسعه‌طلبانه، گاهی به شکل حرکت‌های خشن و جنگجویانه، گاهی در قالب همکاری‌های بین المللی، و گاهی در قالب عداوت و دشمنی، ظهور یافته است و تا به امروز که در یک دنیای خاص، قرار گرفته‌ایم، ادامه یافته است. اگر دورانی در قرن بیستم به عنوان «دوره صلح مسلح» یاد می‌شود و بعد از آن، به دنبال پایان جنگ جهانی دوم، یک دوران طولانی با نام «جنگ سرد» وجود داشت، واقعاً دوران موجود و مخصوصاً چند دهه اخیر، دورانی است که گویا همه منتظر دریدن یکدیگر و ستیز با هم هستند و این نوع روابط بین المللی، در بسیاری اوقات در روابط داخلی جوامع نیز بازتاب یافته و باعث قطب‌بندی‌های اجتماعی، نزاع‌های طبقانی و حتی نزاع‌های قومی در کشوری مثل ایران می‌شود و در حالی که به لطف خدا دهه‌های متوالی، شاهد کناره‌گیری از این نوع نزاع‌ها بوده و می‌توان از یک هویت واحد ایرانی، سخن گفت، گاهی شاهد پیدایش تمایلات و دعوت‌هایی به سوی پارگی‌های قومی یا مذهبی و انواع و اقسام اموری هستیم که نتیجه‌ای جز از هم‌گسیختگی نظام اجتماعی ندارند و حتی این نزاع‌ها در درون کشورها نیز در جریان است؛ چنانکه در درون کشور عزیز خودمان و در عرصه بین المللی، شاهد پیداش آن‌ها هستیم؛ مانند آنچه در افغانستان و عراق، و به شکل دیگری در پاکستان و شبه‌قاره؛ و -از همه تازه‌تر- در روسیه و اوکراین، رخ داده و عمیق‌تر و کهنه‌تر از همه نیز زخمی است که بیش از چهار قرن در فلسطین در جریان است.

طبیعتا واکنش مسلمانان نیز گاهی بسیار تند و خشونت‌آمیز بوده و از استقلال‌خواهی‌هایی که در دهه‌های چهل و پنجاه قرن گذشته میلادی، آغاز گردیده تا آزادی‌خواهی‌ها و مبارزاتی که در ده‌های پس از آن با استعمار، شکل گرفته، تا میل به تشکیل خلافت و دولت اسلامی و آنچه بعداً در قالب سازمان‌های جهادی‌ای مانند «القاعده»، «جبهة النصره»، «داعش» و انواع این‌ها با همه نقاط مثبت و منفی‌ای که دارند، می‌بینیم و من در مقام ارزیابی چونی و چرائی آن‌ها نیستم. به هر حال، بر پایه آنچه می‌بینییم، گویا هم‌زیستی مسلمانان با دیگر مردمان در سرزمین‌ها، اقوام و آئین‌های دیگر و حتی هم‌زیستی میان خود مسلمانان نیز تا حدود زیادی، به ضعف کشید شده و یا به محاق رفته و از هر جا صدا یا بوی جنگ به گوش یا مشام می‌رسد.

مبنای قرآنی هم‌زیستی مسالمت‌آمیز

برای یافتن راه علاج این درد، حتمآً با ید عرصه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی باید مورد دقت و مطالعه قرار بگیرد اما تنها چیزی که در این مدت کوتاه مطرح کرد، این است که بسیاری از ستیزه‌جوئی‌ها تحت عنوان دین، اتفاق می‌افتد. اگرچه واقعا می‌دانیم که منشأ این سیتزه‌جوئی‌ها هرگز دین نیست و دین هم مثل هر کالای ارزشمند و هر نهاد قدرتمند دیگری در جامعه بشری، مورد استفاده‌های خوب و بد قرار گرفته است و تقریبا می‌توان به عنوان یک واقعیت مسلّم فهمیدکه دین در این میان، پرچمدار یا جلودار نیست، اما اضافه بر کسانی که به دروغ و برای تأمین منافع خود، از شعار دینی بودن رفتارشان بهره می‌برند، افراد فراوانی در مجموعه جامعه اسلامی و مسلمانان بر این گمان رفته‌اند که گوئی دینداری با حسن هم‌جوار و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز در تعارض است. طبیعتاً پرداختن به این موضوع، ابعاد گوناگونی دارد و برخی از اساتید بزرگوار، پیش از این به ابعاد مختلف مسأله، اشاره فرمودند و دوستانی دیگر هم به جهاتی دیگر، اشاره کردند و طبیعتاً باب این بحث باید گشوده باشد. من می‌خواهم با تمسک به پاره‌ای از آیات قرآن، این مسأله را مطرح کنم که اصلاً مبنای قرآن در این باره چیست؟

می‌دانیم که قرآن به عنوان مبنای رفتار رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)، امیرالمؤمنین و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) بوده و حتی در نزد پاره‌ای از عالمان و بزرگان غیر از مکتب اهل بیت نیز مورد توجه بوده ولی البته متأسفانه مبنای رفتار خلیفگان، حاکمان و پادشاهان مسلمان نبوده و آنان به راه دیگری را پیموده‌اند که امروزه آن قدر که تحت تأثیر راه و مسیری که آن‌ها رفته‌اند، هستیم، از قرآن و سنت پیغمبر و آل او تأثیر نپذیرفته‌ایم.

در اینجا می‌خواهم با ذکر آیاتی نشان بدهم که اصلاً فرهنگ قرآن، دعوت به سلم و مسالمت است نه دعوت به جنگ و عداوت. اگر در این مورد بخواهیم استقصا کنیم، به‌مراتب بیش از آنچه عرض می‌گردد، آیات فراوانی -چه در آیات مکی و چه در آیات مدنی- در این رابطه می‌توان یافت و توضیح داد.

لازم به توضیح است که مع الاسف، یک سوء برداشت در برخی از افراد وجود دارد که گمان می‌کنند نوع روش دعوت یا مرام اجتماعی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مکه و مدینه، تغییر بنیادین پیدا کرده است. البته مسلماً تغییراتی در رفتار آن حضرت در مدینه و مکه، به دنبال تغییر شرائط پیرامونی، وجود داشته و قابل انکار نیست، اما تغییر مبنا و مرام پیامبر در مکه و مدینه، درست نیست، و با توضیحاتی که عرض می‌کنم، این مسأله قدری روشن‌تر خواهد شد.

در آیات مکی، نگاهی به آیات ۹۱ و ۹۲ سوره نمل می‌کنیم که می‌فرماید: «إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ * وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرينَ»؛ من فقط به این، دستور یافته‌ام که پروردگار این شهر یعنی مکه را بپرستم (مراد از خدای مکه، خدای جاهلی نیست، بلکه این برای اشاره به شهری است که مردم مخاطب در آن زندگی می‌کنند و توجه کنند که خدایی که من از او سخن می‌گویم، همان کسی است که همه نعمت‌ها و آسایش‌ها و آرامش‌های شما ناشی از عنایت اوست). من مأمور شده‌ام خدایی را که اینجا را محترم شمرده و همه چیز از آنِ اوست، پرستش کنم و در مقابل او تسلیم باشم و این‌که کلام او را برای شما تلاوت کنم. هرکس راه بجوید، به نفع خود کرده است و اگر هم کسی گمراه شد، ای پیامبر به آن‌ها بگو که کار من فقط هشدار دادن، اعلام خطر و بیان واقعیتی است که در پیشِ روی شما قرار دارد و اگر به این واقعیت، توجه نکنید، دچار مشکل خواهید شد.

در آیات مدنی هم با آیه‌ای مثل آیه ۲۰ سوره مبارکه آل عمران مواجه می‌شویم که می‌فرماید: «فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»؛ اگر با تو به محاجه و مجادله بر خاستند، بگو: من تسلیم خدا شدم و همه هستی و وجود خودم را تسلیم خدا کردم و تابعان من نیز بر همین مبنا مشی می‌کنند. اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر خدا نه برتری جستن بر دیگران. همچنین به اهل کتاب و غیر اهل کتاب بگو: شما هم تسلیم خدا هستید؟ اگر واقعاً تسلیم امر خدایید، هدایت همین است، اما اگر روی‌گردانند؛ امر خدا را درک می‌کنند اما به آن اعتنا نمی‌نمایند، تو وظیفه رساندن پیام خداوند را داری و خداوند، بندگان خویش را خود می‌شناسد.

از تمام این آیات و آیات فراوان دیگر، به‌خوبی می‌توان فهمید که اصل کار پیغمبر، ابلاغ است اما این ابلاغ، خیلی زود با مخالفت مخاطبان زیادی روبه‌رو شد، اما رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مؤمنان در طول سیزده سال حضور در مکه، در مقابل این مخالفت، اجازه برخورد قهرآمیز نداشتند.

ممکن است بفرمایید که بر فرض اجازه، تاب و توان چنین برخوردی را نداشتند. بله، حتماً تاب و توان برای کودتا و در اختیار گرفتن شهر را نداشتند، ولی حتی اجازه برخورد با کسی که در موارد بسیار جزئی‌تر، رفتار زشتی با آنان می‌کرد نیز نداشتند. در اخبار هست که در یک نوبتی که در یکی از شعاب اطراف مکه، مشغول به عبادت بودند، کسانی مزاحم آنان شدند و یکی از حاضران جمع به نام «سعد بن ابی وقاص» استخوان شتری را بر داشت و بن سمت آنان پرتاب کرد، ولی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از این کار، نهی فرمود.

بعد از هجرت نیز اجازه تعرض در کار نبود و در واقع به یک معنا تنها کاری که مسلمانان می‌توانستند در مقابل فشار مشرکان انجام بدهند، این بود که جای خود را عوض کنند و به تعبیری، بگریزند، هجرت کنند و به جایی بروند که زمینه پذیرش سخنشان وجود داشت. اما قائله با هجرت مسلمانان، تمام نشده بلکه مشرکان مکه از هجرت مسلمانان از مکه، به آرامش نرسیدند و دست بر نداشتند، بلکه در آغاز، تمام زندگی، اموال و امکانات مهاجران را مصادره و با آن‌ها شروع به کسب و کار و سوء استفاده کردند. سپس هم در جنگ‌های متعدد، به مسلمانان، تعرض کردند. وقتی که فشار مشرکان به حدی رسید که دیگر قابل تحمل نبود و مسلمانان، مورد ظلم واقع شدند خداوند به آنان اجازه دفاع می‌دهد و این بدین معناست که تاکنون اجازه دفاع هم نداشتند؛ چنانکه می‌فرماید: «أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ»؛ به جنگ‌آوران، اجازه جنگ داده می‌شود؛ چراکه مظلوم واقع شده‌اند. از این لحظه‌هاست که مسلمانان در موضع دفاع از خویش، فرزندان، اموال و شهرشان شروع به مقابله با مشرکان می‌کنند. اما این مقابله از سویی، خطرناک است و خطر کشته و مجروح شدن را در پی داشت و از سویی هم ترسناک است؛ چون قریش به عنوان این‌که ساکنان شهر کعبه و منطقه حرم بودند، در میان کل جزیره العرب، موقعیتی خاص داشتند و به زودی می‌توانستند متحدانی را با خودشان همراه کنند، لذا این جنگیدن برای بسیاری از مردم، رعب‌آور بود، به طوری که در جریان جنگ احزاب، تعبیر قرآن کریم این است که: شما را از همه طرف، محاصره کرده بودند «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»؛ دل‌هایتان به گلویتان رسیده بود و نگاه و اعتقادات بسیاری هم با این همه فشار، به تزلزل افتاده بود.

اینجاست که تشویق به جنگ در آیات قرآن، دیده می‌شود و این تشویق، تشویق یک ملت قدرتمندِ صاحب سلاح و صاحب امکانات برای تجاوز به یک کشور و قوم ضغیف، یا تشویق اقویا برای حمله به ضعفا نیست، بلکه تشویق یک گروه ضعیف، تحت‌فشار و دست‌خالی به دفاع از خویش است.

در سوره مبارکه نساء می‌فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً»؛ کسانی را می‌بینی که تا وقتی به آنان می‌گفتیم مزاحم کفار نشوید و واکنشی در برابرشان نشان ندهید، بلکه نمازتان را بخوانید؛ زکاتتان را بپردازید و ارتباطات معنوی و اجتماعی خود را سامان ببخشید، مشکلی نداشتند، اما همین که واجب شد بجنگند و از خودشان دفاع کنند، گروهی از آنان شروع به ترسیدن کردند و بیش از آن‌که از خدا می‌ترسیدند، دچار هراس از دشمنان شدند و گفتند: خدایا! چرا جنگ را بر ما واجب کردی؟ می‌شود فرصتی به ما بدهی و از ما نخواهی که از خودمان دفاع کنیم؟

منطق این آیات که کم نیستند و به نظر می‌رسد مهم‌ترین آیاتی از قرآن که می‌تواند مستمسک مخالفانی قرار بگیرد که قصد خشن‌نمایی اسلام دارند و یا و یا دست‌آویز مسلمانانی بشود که می‌خواهند در اثر سوء برداشت و سوء تفاهم، گمان می‌کنند که مسلمانی به این معناست که مانند خروس جنگی به همه عالم، حمله کند، آیات السیف است که محل تمرکز این دست آیات نیز سوره مبارکه توبه است که جزء تندترین سوره‌های قرآن به شمار می‌رود، به شکلی که در آغاز آن، بسم الله نیز وجود ندارد (و البته آیات السیف را در جاهای فراوانی از قرآن، شاهدیم). وقتی که اعلام برائت از مشرکین در صدر سوره با آیه «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكين‏» صورت می‌گیرد و دستور می‌دهد که باید به دنبال کار خود بروند و هم‌زیستی مسالمت‌آمیزی با آن‌ها انجام نشوید، در ادامه (آیه ۴) می‌فرماید: «إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين»؛ متعرض مشرکانی که با شما پیمان دوستی بستند؛ با شما نجنگیدند، دشمنی نکردند و بر شما نشوریدند، نشوید. پس موضوع نزاع، شرک و اسلام نیست بلکه عداوت، دشمنی و تجاوز است و عرض خواهم کرد که در آیات دیگری از آیات مدنی، این موضوع را چه آشکار و واضح، بیان می‌فرماید. همان مشرکانی که این همه توطئه کردند، اگر با شما پیمان دارند و بر سر پیمانشان مانده‌اند، شما نیز بر سر پیمان با آن‌ها بمانید.

در آیه هفتم این سوره نیز از مشرکان، گلایه می‌شود که چرا اهل عهد و پیمان نیستند؟ «كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين»؛ اینان چگونه می‌خواهند با پیامبر، پیمان ببندند در حالی که بارها پیمان‌شکنی کرده‌اند و به پیمان‌های خودشان وفادار نبوده‌اند مگر آن‌هایی که در پیمان خاص (بین پیامبر و مشرکان) با شما معاهده کردند و هنوز آن را نقض نکرده‌اند، لذا تا زمانی که آن‌ها پیمان نشکسته‌اند، شما نیز حق نقض پیمان ندارید. در هر دو آیه (۴ و ۷) عبارت «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين» بیان شده و به این معناست که اقتضای تقوا این است که انسان به عهد خود؛ ولو با مشرکان، پایبند باشد و مسلمان حق ندارد به این عنوان که مسلمان است و دیگران غیرمسلمان، بر سر ایمان با آنان بجنگد. آری، باید از ایمان خویش دفاع کنیم و ارزشمندترین سرمایه هر انسانی، ایمان اوست که گذشته از مالش، از جانش عزیزتر است و هیچ انسانی که جان گرامی خود را به خاطر حفظ ایمان، نثار کرده، سزاوار نکوهش نیست بلکه شایسته ستایش است، اما هیچ گاه قرآن از ما نخواسته برای مؤمن کردن مردم، با آنان بجنگیم، بلکه فقط برای دفاع از خود باید به جنگ آنان رفت؛ چنانکه فرماید: «قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ»؛ با آنان بجنگید تا زمانی که دست از آزار و شکنجه شما بر دارند («فتنه» در اینجا به معنای آزار و شکنجه است) و مردم بتوانند دین خدا را آزادانه انتخاب کنند. اگر می‌بینیم در آیات فراوانی از قرآن کریم، دعوت به جنگ هست، دعوت به دفاع، نهراسیدن و استقامت برای مردمی است که اقلیت و تحت فشار بودند و امروز نیز مسلمانان چه در میدان اقتصادی، چه در میدان فرهنگی و چه –اگر پیش بیاید- در میدان نظامی از قدرت و هیمنه دشمنانشان نباید بترسند، بلکه باید مقاومت به خرج بدهند و ایستادگی کنند، اما قرار نیست که ما با همه دنیا سر جنگ داشته باشیم. ما از زندگی، اقتصاد، جامعه، فرهنگ و ایمانمان باید دفاع کنیم اما قرار نیست که با دنیا بجنگیم.

در روایت بسیار جالبی جناب شیخ صدوق در جلد اول «عیون اخبار الرضا(علیه السلام)» از آن حضرت نقل کرده است که می‌فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَوْ أَكْرَهْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَكَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِينَا عَلَى عَدُوِّنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مَا كُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ يُحْدِثْ إِلَيَّ فِيهَا شَيْئاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ»؛ علی القاعده، این روایت، مربوط به اواخر دوره مدینه است که پیغمبر قدرتمند شده و شاید بعد از فتح خیبر و مکه است که همه مشرکان، حساب می‌برند، ولی هنوز قبائلی به اسلام، رو نیاورده‌اند و افرادی مسلمان نشده‌اند. یک عده به پیامبر می‌گویند: اگر آنان را تحت فشار بگذاری و مجبورشان سازی که مسلمان بشوند، ما قدرت بیشتری می‌یابیم و جمعیت ما افزایش پیدا می‌کند.

گویندگان این پیشنهاد شاید همان کسانی باشند که وقتی بعد از پیامبر، برایشان امکان فراهم شد، برای گسترش قلمرو و -به خیال خودشان- توسعه شوکت عرب و یا حتی اسلام، دست به فتوحات زدند.

آنان به حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیشنهاد کردند که با ایجاد فشار، همه را ناچار به پذیرش اسلام بکنند. می‌دانیم که پیامبر فقط با کسانی جنگیده که یا مستقیم با او جنگیده‌اند یا آماده جنگ با او بودند، اما هیچ گاه رسول خدا برای کسی که به ایشان تعرض نکرده، مزاحمت ایجاد نکرده و درگیری‌ای میانشان در نگرفته است؛ چون مبنای آن حضرت، دعوت مسالمت‌آمیز بوده و گذشته از این، در اثنای جنگ نیز هر کس از نزاع، دست می‌کشیده و تسلیم را پذیرفته است، از او قبول می‌شده. گاهی افراد برای دست‌یابی به غنیمت جنگی طرف مقابل، منکر پذیرش اسلام از سوی وی می‌شدند و او را دروغگو می‌خواندند، اما قرآن می‌فرماید به خاطر منافع دنیایی، به کسی که به شما ابراز سِلم می‌کند، نگویید مسلمان نیستی و او را نامسلمان بخوانید تا بتوانید وی را از میدان به در کنید و در روزگاری، اموالشان را تصاحب کنید و امروزه مثلا حقوق سیاسی و اجتماعی‌شان را نادیده بگیرد و از آنان سلب کنید. این منطق قرآن است ولی در عین حال، مقاومت سر جای خودش هست.

به هر روی، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در واکنش، به آنان فرمود: «مَا كُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ يُحْدِثْ إِلَيَّ فِيهَا شَيْئاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ»؛ من نمی‌خواهم در فردای قیامت، خدا را در حالی ملاقات کنم که کاری بدعت‌آمیز انجام داده باشم که او از من نخواسته و حق من نبوده. من نمی‌خواهم مردم را وادار به مسلمانی کنم. حتی جالب این است که قرآن کریم به افرادی که به خاطر شوکت پیغمبر و مسلمانان، به مسلمانان پیوسته‌اند و ادعای ایمان می‌کنند، می‌فرماید: نه، شما تسلیم شوکت پیغمبر شده‌اید؛ «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ»؛ بگویید ما تسلیم شدیم و در این صورت نیز محترم هستید، اما ایمانی که پیامبر به آن دعوت می‌کند، این نیست که چون آن حضرت، قدرتمند است، به او ملحق بشوید، بلکه ایمان باید به دلتان وارد بشود. بنابر این، چیزی به نام «دعوت به سیف» یا «جهاد دعوت» مطلقاً در اسلام نداریم؛ نه در قرآن و نه در سیره پیامبر و نه در روش ائمه اهل البیت(علیهم السلام). آری، چنین چیزی را در سیره خلفا و سلاطین داشته‌ایم و داریم و شاید پس از این هم داشه باشیم. البته دفاع و جنگ آزادی‌بخش داریم؛ چنانکه خود می‌فرماید: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً»؛ چون افرادی تحت فشار و ظلمند و در حال نابودی‌اند، اگر می‌توانید آنان را یاری کنید، نباید دریغ بورزید زیرا این کمک انسان‌دوستانه و بشردوستانه است و دنیای امروز نیز این را به رسمیت می‌شناسد و تحت این عنوان، چه تجاوزها و ظلم‌ها در دنیا امروز، اتفاق نیفتاده، اما عنوان، عنوانی اخلاقی، بشردوستانه و مقبول دنیای کنونی و همیشه هم هست.

اما اوج دعوت به هم‌زیستی مسالمت‌آمیز را در سوره ممتمحه می‌بینیم. در این سوره -که از سور مدنی است- وقتی از عداوت مشرکین، سخن به میان می‌آید، می‌فرماید: «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَديرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏»؛ آرزو داریم که خدا بین شما و مشرکانی که دشمن شمایند، مودت قرار بدهد نه این‌که همه دشمنان شما را نیست و نابود کند؛ بلکه امیدواریم که دشمنان شما دست از عداوت بر دارند و دشمنی‌ها تبدیل به دوستی بشود؛ و خدا بر هر کاری، قادر است؛ خدا توان این دارد که این کار را بکند، اما این گروه، انسان‌های بسیار بدی بودند که در حق ما بدی و ظلم کردند؛ اما خداوند، بخشنده و مهربان است و هر روزی که آنان باز گشتند، راه برایشان باید باز باشد.

در سوره انفال می‌فرماید: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها‏»؛ اگر آنان کوتاه آمدند و آماده صلح شدند تو نیز کوتاه بیا؛ نگو که من باید کارشان را یکسره کنم یا اگر کوتاه بیایم، ممکن است روز دیگری به بهانه‌ای دیگر، آتش‌افروزی کنند.

خداوند در آیه بعدی سوره ممتحنه می‌فرماید: «وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ»؛ اگر بخواهند خدعه کنند، خدا به تو یاری می‌رساند. تو حق‌طلب و صلح‌جو و مسالمت‌جو باش اما ذلیل نباشد؛ دنیاطلب نباش و به خاطر دنیا، نه به حق، مال و زندگی دیگران تجاوز کن و نه از دفاع از حق و مال و زندگی خودت کوتاهی بورز؛ «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً»؛ امید است که خدا بین شما و دشمنان مشرکتان عداود و دشمنی را تبدیل به دوستی کند. آنگاه می‌فرماید: «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ»؛ خدا نفرموده که اگر کسی مشرک یا کافر است ولی با تو دعوایی نداشته؛ با تو نجنگیده، سرزمین تو را اشغال نکرده و تو را از محل زندگی‌ات بیرون نرانده، با او به برّ (نیکوکاری و احسان) و قسط (به رسمیت شناختن حق و دادن سهم) رفتار نکنی، بلکه حقوق او را به رسمیت بشناس و سهشم را بده، بلکه بالاتر از آن، با او برّ و نیکوکاری کن؛ هر چند که مشرک، بی‌دین و کافر است؛ چراکه با تو دشمنی نورزیده و اگر با خدا دشمنی کرده باشد، به تو ارتباط ندارد و تو نماینده خدا نیستی که از طرف او بجنگی. هر جا که خدا اذن داد، باید وظیفه تو است که اقدام کنی، ولی مگر خدا گفته با دشمنان من بجنگید؟

قرآن کریم در جایی که دستور به جنگ با دشمنان خدا می‌دهد، می‌فرماید: این‌ها «عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم‏» هستند و با شما مشکل دارند، اما اگر کسی با شما مشکلی ندارد، خدا خودش از پس دفاع از خودش بر می‌آید. معنای «ان تنصروا الله» این نیست که -العیاذ بالله- دست خدا بسته و ناتوان است یا دکان او بی‌مشتری شده؛ لذا شما برای او مشتری جمع کنید یا مزاحمان را از پیرامون دکان او بیرون برانید! بلکه بدین معناست دین خدا را یاری کنید و یاری دین خدا به این است که: اولاً خودمان دیندار حقیقی باشیم؛ و ثانیاً: موانع و مزاحمت‌ها را دفع کنیم و در مقابل کسانی که به‌گناه دینداری ما با ما می‌جنگدند، از خودمان دفاع نماییم و اگر به‌سازی دینداری، کسانی را تحت فشار قرار دادند، از آنان دفاع کنیم.

«لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ»؛ خداوند کسانی را که شیوه‌شان قسط‌آمیز است، دوست می‌دارند. «قسط» به معنای اعطای حق هر کسی به او، دادن سهم دیگران و رعایت حقوق آنان است که معنای خاصی از عدالت است.

آری، «إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛ خدا گفته است از این‌ها ببرید، با آنان رابطه نگیرید و در مقابلشان کوتاه نیاید، اما آنان چه کسانی‌اند؟ آنان که به خاطر دین و آئین و فکر و اندیشه‌تان با شما جنگیده‌اند؛ شما را از خانه و زندگی‌تان بیرون کرده‌اند و برای بیرون راندن شما دست به دست هم داده‌اند و یکدیگر را یاری کرده‌اند. البته فرموده است که با آنان دوستی نکنید؛ به آنان نزدیک نشوید و پیوند برقرار نسازید تا جنایات و خطرشان را نادیده بگیرید؛ چون کسی که چنین بکند، پیش از همه و قبل از این‌که به هر کس دیگری ستم بکند، به خودش ظلم کرده است.

این منطق قرآن در مواجهه با مشرکان و کسانی است که اصلاً اعتقادات دینی ندارند؛ تا چه رسد به منطق قرآن در رویارویی با معتقدان به دیگر ادیان که آنان را به «کلمه سواء» دعوت می‌کند و می‌فرماید: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ»؛ اگر امروز هم می‌توانیم و لازم است که با اهل کتاب به خاطر مشترکاتی که آن‌ها را قبول داریم و اتفاقا در دنیای امروز مورد تعدی و تجاوز زیاده‌خواهان، اباحی‌گران، قدرت‌طلبان و امثال آنان قرار گرفته، همکاری کنیم، باید چنین کنیم تا چه رسد به این‌که همکاری با بقیه مسلمانان نیز بایسته است.

اگر اعتقادات اهل کتاب از نظر ما پذیرفته نیست، اولا ممکن است او در اعتقاداتش معذور باشد و ثانیاً رفتار خداوند با او را نمی‌دانیم؛ چراکه مقام داوری از آن ما نیست و نمی‌دانیم که به بهشت می‌روند یا دوزخ؛ لذا حق نداریم در باره دیگران داوری کنیم. اما درباره اعتقادات، منطقی وجود دارد و باید ببینیم که قرآن و پیامبر چه فرموده؛ عقل چه اقتضائی می‌کند و استدلال چه نتیجه‌ای می‌دهد. ما با پیروی از آن منطق، پای هر نتیجه‌ای که به دست آوردیم، می‌ایستیم و از آن دفاع می‌کنیم. اگر اندیشه یا فکری به نظر ما باطل و غلط است، از آن دفاع نمی‌کنیم اما شاید صاحب اندیشه‌ای که ما باطل می‌دانیم، به بطلان اندیشه‌اش واقف نیست و یا به آن نتیجه نرسیده است؛ از این رو، لزوماً حتی نمی‌توانیم تخطئه اخلاقی هم بکنیم و مادامی که با ما عداوت و دشمنی نمی‌کند و سرگرم زندگی خویش است، می‌توانیم همکاری و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز هم با او داشته باشیم و جز این، راهی در دنیای امروز نیست. اتفاقاً اگر می‌خواهیم دین و تشیع را ترویج کنیم و مرام، فکر و عقائدمان را -هرچه هست- رواج بدهیم، راهش این است که:

اولاً: نشان بدهیم واقعاً خودمان باورمند و عامل به چیزهایی هستیم که به زبان می‌آوریم. در روایات ما سفارش و توصیه فراوانی به جدیت و سخت‌گیری در امر دین شده است، اما با نگاهی درست در می‌یابیم که تمام این جدیت و سخت‌گیری‌ها، بر خود است نه بر دیگری؛ «اخوک دینک فاحتط لدینک»؛ دین تو برادر تو است؛ لذا در موردش احتیاط کن؛ «و اتقوا الله ما استطعتم»؛ تا می‌توانید، تقوای الهی پیشه کنید. همه سفارش به این است که خودت را در یاب اما با دیگران، امر به مدارا، اغماض و نادیده گرفتن خطایشان، حمل کردن رفتارشان به صحت و تحمل آزارشان شده‌ایم، در حالی که ما به عکس، عمل می‌کنیم؛ یعنی در مورد خودمان بسیار سخاوتمندانه و بزرگوارانه، کوتاه می‌آییم، تحمل می‌کنیم و مسامحه می‌ورزیم، اما همین که به دیگری می‌رسیم، عرق دینداری‌مان گُل می‌کند؛ سخت‌گیری و شدت‌عمل به خرج می‌دهیم و خط‌کش و حساب و کتاب دقیق به میان می‌آوریم. این دقیقاً به‌عکس آن چیزی است که دین از ما خواسته؛ چون دین از ما خواسته که تا حد توان، بر خودت سخت بگیر؛ در فکر، سعی کن درست بیندیشی و نه دنبال وهم و گمان، بلکه دنبال حق بروی؛ در مقام عمل نیز به عمل شایسته و درست، دست بزنی؛ اما با دیگران باید مدارا کنی. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «بعد از توحید خداوند، به هیچ چیزی به اندازه مدارا با مردم، دعوت نشده است».

هم‌زیستی مسالمت‌آمیز در جامعه اسلامی

بحث هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، در بُعد بین المللی آن، اهمیت بسیاری دارد و بزرگان زیادی هم به آن پرداخته‌اند، اما به نظر می‌رسد که مسأله مهم‌تر و بزرگ‌تر ما این است که متأسفانه در میان خودمان در یک وضعیت بسیار نگران‌کننده و خطرناک، قرار گرفته‌ایم. این یک موضوع خاص است و علی القاعده، مسأله‌ای تخصصی به شمار می‌رود که اهل فن باید بدان بپردازند، ولی فقط در حد طرح سؤال، مطرح می‌کنم.

در فضای مجازی، هشدارهایی در مورد این‌که در ذیل پوشش برداران و خواهران عزیز بزرگوار مهاجر افغان ما، افرادی از گروه‌های تکفیری هم در ایران، نفوذ کرده‌اند و می‌توانند خطرآفرین باشند. مسلماً تک‌تک مردم باید هوشیار باشند و دستگاه‌های انتظامی و امنیتی نهایت سعی خود را به کار برند و این احتمال وجود دارد، اما این نباید به‌تدریح باعث بشود که ما با عزیزی که به ما پناه آورده و از شرائط دشوار خودش گریخته و به دامان ملت ایران، پناهنده شده، با نگاه بد و رفتار ناشایست، روبه‌رو بشود. دستگاه‌های انتظامی و امنیتی، حتما باید نهایت دقت را به کار ببرند؛ چراکه در لابه‌لای این عزیزان، دشمنانی نفوذ نکنند که پیش از آن‌که دشمن ما باشند، دشمن آن‌ها هستند، در جای خود، محفوظ است، اما همان طور که وقتی سیل پناهندگی آنان به کشورهای دیگر را در تلویزیون‌ها نمایش می‌دادند، واقعاً اندوهگین می‌شدیم و اشک می‌ریختیم، اکنون به ملت ما پناه می‌آورد و باید برادرانه از آنان استقبال کرد.

گذشته از این مسأله، درون کشور و جامعه خودمان دعوای قومی، مذهبی نیز وجود دارد. البته بحمدالله، دعوای قومی به حداقل رسیده است؛ فراموش نمی‌کنیم که در چندین دهه گذشته، گاهی نزاع‌های سنگینی بین اقوام ایرانی در می‌گرفت و امروزه این وضع، بهبود یافته؛ آن دوره بد را پشت سر گذاشته‌ایم و ملت‌سازی، استحکام یافته است، اما گاهی به بهانه‌های مذهبی، به دنبال ایجاد نزاع‌های مذهبی و تحریک مردم به این نزاع‌ها هستند. شاید سرسلسله پاره‌ای از این تحریکات، در میان استعمارگران و دشمنان خارج از مرزها باشد و در جاهایی هم در نادانی‌ها و کوته‌فکری‌های داخلی خودمان ریشه دارد. حتی از این هم بگذریم، در خود جامعه شیعی ایرانی و جامعه شیعی بین ایران و عراق، مشکلاتی دیده می‌شود و به نظر می‌رسد که متأسفانه دعوت‌کنندگان به دشمنی و ستیزه، و تحریک‌کنندگان به نزاع و سخت‌روئی و سخت‌گیری، کم نیستند. بنابر این، روزگاری است که به نظر می‌آید دعوت به مدارا، تحمل یکدیگر، معاونت و کمک به همدیگر و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، یکی از مهم‌ترین وظائفی است که بر عهده همه ما قرار دارد.

إن‌شاءالله خداوند در این ماه مبارک، به همه ما توفیق بدهد که یک نگاه عام و شامل به بندگان او داشته باشیم و از دعای مشهوری که بعد از نمازها می‌خوانیم، الهام بگیریم که «خدایا؛ همه اهل قبور را بیامرز؛ همه مریضان را شفا بده؛ بدهی همه بدهکاران را پرداخت کن» و مهم‌تر از همه «و اصلح کل فاسد من امور المسلمین» و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

عکس روز
خبر های روز